کد مطلب:77522 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

خطبه 038-معنی شبهه











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق.»

یعنی نامیده نشد شبهه را شبهه مگر به علت آنكه شبیه و مماثل باطل است به وجهی از وجوه، یعنی اشتباه باطل به حق در صورتی است كه نوع مشابهی و مماثلی[1] میان او و حق باشد، تا موجب از برای اشتباه بشود و به تقریب آن وجه مشابهت مردم نادان و ضعیف العقول او را نیز حق بدانند. و هر گاه این مقدمه معلوم شد، پس خلافت باطله محل اشتباه به خلافت حقه نخواهد بود، زیرا كه هیچ شباهت و مماثلتی با خلافت حقه ندارد. قوله تعالی: (قد تبین الرشد من الغی)[2] چه بسیار واضح است رشد و هدی از ضلالت و عمی.

«فاما اولیاء الله فضیاوهم فیها الیقین و دلیلهم سمت الهدی.»

یعنی پس بعد از معلومیت آن مقدمه، می گوییم كه اولیاء الله كه صاحب خلافت حقه اند، پس در خلافت ضیاء و روشن كردن ایشان احكام و مسایل را از برای سائلین، علم و یقین است كه از برای سائلین به هم می رسد از جانب ایشان و تشكیكی در این معنی نیست از برای مخالف و موالف و دلالت ایشان مر خلق را طریق هدایت به راه راست به سوی خداست، چنانكه آن نیز معلوم همه كس است، زیرا كه ایشان صاحب تقوی و طهارت و عدالتند و مطلقا مرتكب معاصی نیستند و خلق را نیز به این خصال می خوانند، قولا و فعلا.

«و اما اعداء الله فدعاوهم فیها الضلال و دلیلهم العمی»

[صفحه 292]

و اما اعداء الله كه صاحب خلافت باطله و ادعای خلافت می كنند، پس دعوت و خواندن ایشان در خلافت به حكمی و به مسئله ی مشكلی، ضلال و جهل است. زیرا كه از ایشان هرگز حكمی از احكام الله و مسئله ی مشكلی از مشكلات معارف حقه معلوم سائلین و غیر سائلین نشده و هر چه گفتند جهل و خبط و غلط بوده و خودشان اقرار به غلط می كرده اند، چنانكه معلوم و مشهور خاص و عام است، پس در آنها نبوده الا ظلمت جهل نه نور علم و دلیل و راهنمای آنها مر خلق را از جهت احكام و اقوال و افعال نبوده الا عمی و كوری، چه غیر از خصلت ظلم و جور و فسق و حكم به خلاف ما انزل الله كه موجب فسق و ظلم و كفر است، چنانكه در قرآن مجید است: (من لم یحكم بما انزل الله فاولئك هم (الفاسقون)[3] و (اولئك هم الظالمون)[4] و (اولئك هم الكافرون) و خلاف عدل در غزوات و زكات چیزی از آنها معلوم نشده و مردم نیز پیروی ایشان كرده در آن اقوال و افعال، بلكه خلق را نیز بر آن داشته اند،[5] پس به هیچ وجه از وجوه نه در قول و نه در فعل شباهت با حق ندارند، پس مطلقا محل و موضع اشتباه حق به باطل نباشد، بلكه در حقیقت بر همه كس واضح است عدل و علم و راه هدای به خدا و ظلم و جهل و راه ضلالت به شیطان و هرگز نور به ظلمت و علم به جهل و عدل به ظلم و زهد و تقوی به معصیت و فسق، مشابهت و مماثلت نداشته و صاحب ادنی فطنت و ادراكی تمیز میان آنها می كند، پس بعد از وضوح تفرقه ی میان حق و باطل و عدم اشتباه و شناختن حق از باطل واجب است بر مردم كه ناصر و تابع و معین حق بوده در ابطال و انهدام باطل كمال مجادله و تلاش و ایستادگی و ثبات قدم را به عمل آورده باشند و از مرگ در جهاد فی سبیل الله خوف و بیم نداشته باشند، چه اگر موت نیز متحقق شود عین حیات ابدی و عیش سرمدی باشد، نظر به نص قرآنی.[6].

[صفحه 293]

«فما ینجو من الموت من خافه[7] و لا یعطی البقاء من احبه.»

یعنی پس نجات و خلاصی از مرگ نیست كسی را كه می ترسد از موت در جهاد فی سبیل الله و آخر به موت گرفتار می شود، پس ترس از موت بیجا باشد و عطا نشده است بقائی در دنیا كسی را كه دوست می دارد بقا را و هیچ كس از مردم باقی دائمی نبود كه ایشان طمع در آن كنند و از جهاد روگردان باشند به این طمع.

[صفحه 294]


صفحه 292، 293، 294.








    1. چ: مشابهتی و مماثلتی.
    2. البقره / 254.
    3. المائده / 47.
    4. المائده / 45.
    5. ن: بلكه خلق را بر آن نیز واداشته اند، چ: بلكه خلق را نیز بر آن واداشته اند.
    6. اشاره است به آیه ی: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. آل عمران / 169.
    7. در این نسخه ها: یخافه.